پژوهشگر پاره وقت پژوهشکده کردستان شناسی دانشگاه کردستان
چکیده
مناطق کُردنشین و مناطق پیرامون آن از ایران گرفته تا آسیای صغیر و آناتولی(امپراتوری عثمانی سابق و ترکیۀ امروزی) فرازوفرودهای تاریخی و تحولات مذهبی زیادی را به خود دیده است. اگرچه بیشتر مناطق کُردنشین تا حدود زیادی در سرنوشت سیاسی و تاریخی منطقه سهیم بودهاند، ولی به لحاظ مذهبی برای قرون زیادی همچنان به مذهب فقهی شافعی پایبند ماندهاند. پژوهش حاضر درصدد است تا به این مسئله پاسخ دهد که چرا بیشتر کُردها دارای مذهب شافعی هستند. بهعبارتیدیگر، این پژوهش بر آن است تا به بررسی دلایل ماندگاری مذهب شافعی در میان کُردها باوجود تهدیدهای فراوان بپردازد. در این پژوهش از روش توصیفی-تحلیلی استفاده شده است. شواهد نشان میدهد که هستۀ اصلی مناطق کُردنشین که امروزه تقریباً بهتمامی پیرو مذهب شافعی هستند از همان آغاز پیدایی مکاتب فقهی و بهصورت تدریجی پناهگاهی امن برای تبلیغ و گسترش مذهب شافعی بهدوراز هیاهوی سیاسی بوده است. اینکه نه صفویه شیعی و نه عثمانی حنفی در تغییر مذهب این مناطق ناتوان ماندند، خود بهدرستی گویای این مسئله است که فقه شافعی با حمایتهای سیاسی و بهیکباره وارد مناطق کُردنشین نشد و پیوند آنها با این فقه عمیقتر از آن بود که به دست حکام و سلاطین از بین برود. جغرافیای صعبالعبور مناطق کُردنشین و همچنین روحیات متعصبانۀ کُردها نیز بر پایبندی آنها به مذهب شافعی بسیار اثرگذار بود.
Historical link of Kurds with Shafi'i jurisprudence
نویسندگان [English]
seyyed borhan tafsiri
Part-time researcher at Institute of Kurdish Studies
in Kurdistan University.
چکیده [English]
The Kurdish regions and surrounding areas from Iran to Asia Minor and Anatolia (the former Ottoman Empire and present-day Turkey) have experienced many historical upheavals and religious upheavals. Although most Kurdish areas have largely contributed to the region's political and historical destiny, But for many centuries they have remained faithful to Shafi'i jurisprudence. The present study seeks to address why most Kurds are Shafi'i. In other words, this study seeks to investigate the reasons for the persistence of Shafi'i religion among the Kurds despite the many threats. In this study, descriptive-analytical method was used. Evidence shows that the core of the Kurdish areas that today, was almost entirely Shafi'I From the beginning the emergence of jurisprudential schools and, gradually, a safe haven for the propagation of the Shafi'i religion. The inability of the Safavid and Ottoman governments to convert to these areas, It goes without saying that Shafi'i jurisprudence did not enter Kurdish areas with political backing at once And their connection with this jurisprudence was deeper than it was destroyed by the rulers and the kings. The impassable geography of the Kurdish regions as well as the fanatical morale of the Kurds also had a profound effect on their adherence to the Shafi'i religion.
امروزه بیشتر کُردها مسلمان و مذهب غالب در میان قوم کُرد فقه شافعی است. این درست در حالی است که مناطق پیرامون آن دارای مذاهبی غیر از شافعی هستند. نگاهی به جغرافیای مذهبی و فقهی مناطق کُردنشین و مناطق پیرامون آن بهدرستی گویای این مسئله است. در ایران مذهب غالب شیعه است و حتی برخی از کردهای ایران هم بهمرور و به دلایل مختلفی به این مذهب درآمدهاند. اما بیشتر کُردهای ایران پیرو مذهب شافعی هستند. در عراق هم سه مذهب قدرتمند وجود دارد که عبارتاند از شافعی، حنفی و شیعه. در این کشور شمار شافعیان زیاد است، اما به لحاظ قومی شافعیان این کشور به دو گروه کُردها و اعراب تقسیم میشوند. از آنجائی که اعراب شافعی بیشتر در نوار جنوبی و جنوب غربی عراق متمرکز هستند، لذا به لحاظ جغرافیایی پیوند چندان محکمی میان کردها و اعراب شافعی وجود ندارد و کُردهای شافعی عراق به لحاظ مذهبی در محاصرۀ اعراب شافعی و حنفی قرار دارند. کُردهای ترکیه هم اکثراً دارای مذهب شافعی هستند، برخلاف مذهب رسمی ترکیه که مذهب حنفی است. تنها در میان کُردهای سوریه است که مذهب غالب چیزی بهغیراز شافعی است و بیشتر دارای مذاهب علوی و حنفی هستند. البته در میان کُردها مذاهب دیگری هم مانند اهل حق رایج است. اما چون در اینجا هدف پرداختن به مذهب شافعی و ماندگاری آن در میان کُردها است از پرداختن به دیگر مذاهب صرفنظر میکنیم. در اینجا یک سؤال اساسی پیش میآید و آن اینکه باوجود فرازوفرودهای سیاسی و بهتبع آن مذهبی در پیرامون کُردها در طی تاریخی به درازای هزار سال، چرا کُردها به فقه شافعی پایبند ماندند و دین کُردها با مذهب شافعی بهنوعی گرهخورده است؟ برای بررسی این مسئله لازم است ابتدا تصویر درستی از پراکنش جغرافیایی مذاهب فقهی اهل سنت در سدههای نخستین اسلامی و چرایی آن به دست داده شود.
پراکندگی مکاتب فقهی اهل سنت تا سدۀ پنجم هجری: بحثی مقدماتی
عبدالقادر محمود البکار تاریخ فقه و فقاهت در جهان اسلام را در کل به سه مرحله تقسیم میکند: 1- دورۀ تأسیس مبانی فقه و نظریات کلی آن (عصر نبوت) 2- دورۀ اجتهاد فقهی و تکامل فقهی: دوران پس از وفات پیامبر(ص) تا وفات محمد بن جریر طبری(301ه.ق) 3- دورۀ توقف اجتهاد، رکود فقه و ترویج تقلید: از آغاز سدۀ چهارم هجری تا امروز (بکار، 1433، 434). برای ترویج و گسترش فقه و فقاهت در سدههای دوم و سوم میتوان به چندین علت اشاره کرد: 1- توجه خلفای عباسی به فقه و فقها، نزدیکی به آنها و استفاده از آرای آنها 2- گسترش جغرافیایی جهان اسلام (از اسپانیا تا چین) در سرزمینهایی با آدابورسوم مختلف، که باید به آنها پاسخی منطقی داده میشد 3- ظهور فقها و نظریهپردازان بزرگ فقهی و تأسیس مدارس بزرگ برای گردآوری فقها در آنها 4- تدوین احادیث و شناخت صحیح و ضعیف آنها، که کار را برای علما و فقها آسان میکرد. در این دوره فقه تدوین شد، قواعد آن نوشته شد، کتابها در مسائل فقهی نوشته شد، مبانی فقه استوار شد و بهعنوان یک علم مشخص شناخته شد (همان، 440).
در چنین فضایی بود که در قرون دوم و سوم هجرى در میان پیروان سنت و جماعت چهار مکتب فقهى تأسیس گردید که تاکنون در عالم اسلام و در میان جوامع و گروههای گوناگون اسلامی همچنان برقرار هستند. این چهار مکتب ازاینقرارند: 1- مذهب حنفى: تابعین ابوحنیفه نعمان ثابت کابلى (80- 150ه.ق). بیشتر مسلمانان ممالک شرقى (مانند هند، پاکستان، افغانستان و آسیاى مرکزى) و نیز ترکیه پیروان مذهب حنفىاند. 2- مذهب مالکى: تابعین ابوعبدالله مالک بن انس (95- 179ه.ق). بیشتر مسلمانان ممالک شمال آفریقا (تونس، الجزایر و مراکش) پیروان امام مالک هستند. 3- مذهب شافعى: تابعین محمد بن ادریس شافعى (150- 198ه.ق). بیشتر مسلمانان مصر، سوریه، عراق، سواحل غربی آفریقا، و نیز جنوب شرقی آسیا پیرو مذهب شافعی هستند. 4- مذهب حنبلى: تابعین احمد بن محمد بن حنبل مروزى (164- 241ه.ق). این مذهب بیشتر در شبهجزیرۀ عربستان رواج دارد (مقدسی، 1361، 1/ 176). در مورد رواج یک مذهب یا فرقۀ مذهبی خاص در یک منطقه میتوان چند علت را ذکر کرد:
1- ملاحظات جغرافیایی و ارتباطی: یکی از عوامل رونق هر یک از این فرق، دوری و نزدیکی آنها به مراکز دینی و سیاسی جهان اسلام مانند حجاز و عراق بود. همانطور که مقدسی در مورد ابن عامر و دلیل ناشناخته ماندن او اشاره میکند که «اگر ابن عامر در حجاز یا در عراق مىبود ناشناس نمىماند و قرائتش کم طرفدار نمىماند ولى او گوشه شهر دمشق نشسته بود... هرگاه ایشان بر سر راه حاجیان بودند، مذهبشان به خاور و باختر مىرسید و شناخته مىگردید» (همان، 202).
2- ملاحظات سیاسی: حمایت سلسلههای حکومتی هم از عوامل اثرگذار و مهم در ترویج یک مکتب فقهی بود. برای نمونه، پذیرش مذهب ابوحنیفه از سوی ترکان موجب شکوفایی این مکتب فقهی و گسترش آن در جهان اسلام شد. تا جائیکه چه در آن زمان و چه در زمان حاضر مکتب فقهی ابوحنیفه رایجترین مکتب فقهی در جهان اسلام به شمار میرود (راوندی، 1373، 4/ 1206). عامل اصلی گسترش مذهب شافعی در بخشی از خراسان به حکومت سامانیان شافعی مذهب بر این ناحیه برمیگردد، که با حمایت از فقیهان شافعی به رواج شافعیگری در خراسان کمک زیادی کردند (فرای، 1386، 4/ 160-174). رسمیت یافتن مذهب تشیع در ایران دورۀ صفوی هم نمونهای دیگر از این حمایت سلسلههای حکومتی از مذاهب مختلف و تأثیر این حمایت در رواج یک مذهب و یا مکتب فقهی خاص است (لاکهارت، 1344، 15). حوادث سیاسی و حمایت سیاسی فرمانروایان از یک مذهب و فرقه، علاوه بر اینکه موجب ترویج یک فرقه میشد موجبات تحدید دیگر فرقهها را هم فراهم میکرد. تاریخ پرفرازونشیب حنبلیه در بغداد خود بهدرستی گویای اهمیت این مسئله است. از دورۀ نهضت سنیگری سختگیرانه متوکل (232تا247ه/847تا861م) تا ظهور آلبویه (334ه/945م) بود که حنبلیسم بهدرستی بهمثابه یک مکتب شکل گرفت. و پسازآن فرازوفرودهای زیادی را با آمدن آلبویه و سپس سلاجقه و برپایی نظامیهها (به نفع شافعیگری) و... به خود دید (عُلَیمی حنبلی، ۱۳۸۸، 1/ ۲۹۷؛ عبدالهادی، 1428ه، ۲۵ـ۲۶).
3- رقابتهای فقهی: از دیگر عوامل مؤثر در گسترش مکاتب فقهی رقابت فقها با یکدیگر و دستهبندی فقها و علوم دینی بر اساس مکتبهای حجاز و عراق یا مدینه و کوفه بود. گزارش مقدسی در مورد رواج مذهب مالکی به ضرر مذهب حنفی در شمال آفریقا گواهی روشن از این نوع دستهبندی و اثر آن بر گسترش یک مذهب فقهی در منطقهای خاص به دست میدهد. در این منطقه یک رقابت جدی میان فقهای حنفی و مالکی بر اساس مکاتب فقهی کوفه و مدینه به راه افتاد که درنهایت به نفع مکتب مدینه و فقه مالکی تمام شد (مقدسی، 1361: 1/ 339). البته در این زمینه نباید از حمایتهای سیاسی سلسلههای مسلمان شمال آفریقا مانند مرابطون و موحدون و.. هم غافل ماند. کاهش اهمیت آیین حنبلی در سوریه و فلسطین هم نمونهای دیگر از رقابتهای فقهی و اثر آن بر گسترش مذاهب است. بدون شک خصومت افکار در حال رشد ابن عربی و فرقه اتحادیون با این مسلک در این زمینه بیتأثیر نبود ((writers, 1986, 3/ 160.
مقدسی، جغرافیدان مسلمان سدۀ چهارم هجری قمری، شمار مذهبهاى اسلامی موجود در زمانۀ خود را بیستوهشت مورد ذکر میکند، که در آن زمان برخی در اوج و برخی در انزوا و در حال رکود بودند. اما وی در کل بر اهمیت چهار مذهب فقهی حنفی، مالکى، شافعی و داودى تأکید کرده و اظهار میکند که چهارچوب کلی جهان اسلام بر این چهار مذهب استوار است: «پیروان ابوحنیفه در خاور (شرق)، پیروان مالک در باختر (غرب) و شافعى در چاچ (یا شاش و حومه نیشابور) و اصحاب حدیث در شام و اقور و رحاب و بقیه سرزمینها آمیختهاند» (مقدسی، 1361، 1/ 50 و 56). مقدسی در توصیف مناطق جغرافیایی مختلف، بخشی را به توصیف اوضاع مذهبی هر ناحیه اختصاص داده است که با توجه به این گزارشها میتوان تا حدودی به بافت مذهبی هر منطقه پی برد. در ادامه، بهمنظور تبیین درست این مسئله، به بررسی سیمای مذهبی مناطق گوناگون با توجه به گزارشهای مقدسی و وضعیت شافعیان در آنجا پرداخته خواهد شد.
مقدسی سرزمین شام در سدۀ چهارم را به شش بخش تقسیم کرده که دربردارندۀ فرقههای شیعه، کرّامیان، اوزاعیان، اصحاب حدیث، حنفیان و شافعیان بود. اما با توجه به اینکه «کمتر قصبه یا شهر هست که حنفیان در آنجا نباشند»، به نظر میرسد که در سرزمین شام غلبه با حنفیان بود (همان، 216 و 252). ترکیب مذهبی مصر هم مانند شامیان بود. در مصر شیعیان، کرّامیان، معتزلیان و حنبلیان حضور داشتند، اما با توجه به حضور خلفای فاطمی در آن زمان غلبه با مذهب فاطمیه یا اسماعیلیه بود (همان، 275 و 288 و 299). در سرزمین مغرب و شمال آفریقا خبری از حضور شافعیان نبود و تقریباً تمامی این مناطق پیرو مذهب مالکی بودند (همان، 338). در خراسان بزرگ پیروان بسیاری از فرقهها حضور داشتند. از مذاهب موجود در آنجا عبارت بودند از: معتزلیان، شیعه، کرّامیان، حنفیان، شافعیان. اما گزارشها حکایت از حضور چشمگیر پیروان مذهب شافعی در خراسان دارد و یکی از کانونهای اصلی مذهب شافعی در آن زمان خراسان بود. هرچند در کل خراسان بزرگ باز غلبه با پیروان ابوحنیفه بود. اما مناطق زیادی از خراسان از قبیل چاچ، ایلاق، طوس، نسا، ابیورد، طراز، صنغاج، حومه بخارا، سنج، دندانقان، اسفراین و جوَین همگى پیرو مذهب شافعی بودند. در هرات و سکستان و سرخس و مرو نیز حضوری پررنگ داشتند. اما نزاعهای فرقهای دست از سر شافعیان برنمیداشت و موقعیت آنها را تهدید میکرد. برای نمونه، در سرخس میان عروسیان (که پیرو ابوحنیفه بودند) و اهلیان (که پیرو شافعى بودند) هستند نزاعهایی در جریان بود و عروسیان بیشتر بودند و اهلیان را تهدید میکردند (همان، 2/ 474 و 479 و 492). در سرزمین دیلم باز غلبه با پیروان ابوحنیفه بود. اما شیعیان، کرّامیان، نجاریان (یکى از فرقههاى جبرى مذهب)، حنبلیان و شافعیان هم حضور داشتند. شافعیان دیلم بیشتر در طبرستان و بیار بودند (همان، 539). در سرزمین کوهستان شامل قصبهها و شهرهای بزرگ «رى» بزرگ، «همدان»، «اصفهان»، «دینور»، «کرمانشاهان»، «نهاوند»، «قم»، «کاشان»، «دماوند»، «قرج»، «قصران» باز غلبه با پیروان ابوحنیفه بود. اما شافعیان، نجاریان، زعفرانیان[1] و شیعیان هم در این مناطق حضور داشتند. به نظر میرسد که کانون اصلی شافعیان در این مناطق قزوین بود و حضور آنها در دیگر مناطق چندان پررنگ نبود (بغدادی، 1417، 197؛ مقدسی، 1361، 2/ 572 و 590). در خوزستان بیشتر مردم معتزلی بودند. آیینهای حنبلی، حبّی، شیعه، مالکی و حنفی هم در خوزستان حضور داشتند. شافعیان هم تنها در دو شهر جندیشاپور و تستر و در کنار حنفیان حضور داشتند. در سرزمین فارس اصحاب حدیث، پیروان ابوحنیفه و شافعی، داوودیان، معتزلیان، حنبلیان، صوفیان و شیعیان حضور داشتند. پیروان شافعی در این سرزمین زیاد بودند، اما به محل دقیق حضور گستردۀ آنها اشارهای نشده است (مقدسی، همان، 620 و 653).
در کل، گزارشهای موجود حکایت از آن دارد که در سدۀ چهارم و تا پیش از برپایی نظامیهها توسط خواجه نظامالملک مکتب فقهی شافعی چندان فروغی نداشت. کانونهای اصلی مذهب شافعی در این زمان عبارت بودند از مصر، سوریه، عراق و بخشی از خراسان بزرگ. البته حتی در این مناطق هم که بهعنوان کانونهای شافعیگری یاد شد، اکثریت با شافعی مذهبان نبود. اما این کانونها در سدۀ بعدی از سوی چندین جریان تهدید میشد. پذیرش آیین ابوحنیفه از سوی ترکان موجب رواج گستردۀ این مذهب و به انزوا رفتن دیگر مذاهب در بخش زیادی از قلمرو خلافت شرقی شد. روی کار آمدن دولت حنفی مذهب سلجوقی و پیشروی آنها در آسیای صغیر، حضور مقتدرانۀ دولت فاطمی اسماعیلیه در مصر و تبلیغ اسماعیلیه در ایران، و گسترش چشمگیر مذهب مالکی در شمال آفریقا تا اندلس، نوعی احساس خطر برای شافعیان را در پی داشت. در این زمان به لحاظ مذهبی و فرقهای نوعی آشفتگی در جهان اسلام به چشم میخورد و چشمانداز مناسبی پیشروی مذهب شافعی نبود. چنددستگی مذهبی و فقهی موجود در ایران نمونهای آشکار از این وضعیت است. میتوان گفت در سدۀ چهارم خراسان و بهطورکلی قلمرو حکومت سامانیان بهطور اکثریت، و نواحى ری و اطراف آن نیز براثر تأثیرات بغداد، حنفى مذهب بودهاند و در ماوراءالنهر که در آغاز امر بیشتر مذهب شافعى رواج داشت. بعداً حنفیان سلطه و سیادت معنوى بخصوصی یافتند (حموی، 1380، 4/ 282؛ مقدسى، 2/ 323 و 339). همین مذهب فقهى نیز بلا واسطه فرمانروایان ترک نژاد مانند سلطان محمود غزنوى را به خود جلب نمود. اگرچه همین فرمانرواى بزرگ بعداً بهموجب تجارب شخصى خویش بیشتر به عقاید شافعی تمایل نشان مىداد (بیهقى، 1371، 194 و 205). بهاینترتیب نمىتوان وجود منازعات مذهبى مکررى را که بین فرقههاى مختلف ایرانیان سنّى مذهب مشاهده و نقلشده است نادیده گرفت (اشپولر، 1377، 1/ 283).
علتیابی قبض و بسط جغرافیایی مذاهب: نگاهی به حنفیه و حنبلیه
همانطور که در مبحث قبلی به آن اشاره شد، عراق و سوریه در سدۀ چهارم هجری از کانونهای شافعیگری بودند. این به آن معنی است که کُردها در آن زمان در بطن فقه شافعی بوده و از کانونهای شافعیگری در جهان اسلام بودند. از آنجائی که مذهب شیعه در پیرامون کُردها تا رویکارآمدن دولت شیعهمذهب صفوی قدرت چندانی نداشت، لذا از فقه شیعه بهعنوان تهدیدی جدی برای شافعیگری نمیتوان نام برد. فقه مالکی هم در کل چندان فروغ و رونقی در پیرامون کُردها نداشت و تاریخ فقه مالکی بیشتر با قارۀ آفریقا پیوند خورده است. بنابراین، این مذهب هم تهدیدی برای شافعیگری در میان کُردها بهشمار نمیرفت. اما دو فقه حنبلی و حنفی رقبایی سرسخت و جدی برای شافعیگری بودند. به همین دلیل در اینجا به نحوۀ گسترش این دو فرقه و دلایل ترویج یا عدم ترویج آنها پرداخته خواهد شد، تا از دل این استدلالها بتوان دلایلی بر ترویج و ماندگاری فقه شافعی در میان کُردها به دست داد.
فقه حنفی رایجترین مکتب فقهی جهان اسلام است. ازاینرو شناخت عوامل گسترش و ترویج این مذهب اهمیت زیادی در علتیابی گسترش مذاهب فقهی دارد. در مورد فقه حنفی، چند عامل را در گسترش این مذهب مؤثر دانستهاند. برخی از این عوامل درونیاند و از ویژگیهای خود فقه حنفی سرچشمه میگیرند: مانند واقعگرایی، توجه به عادات مردم و تسامح و تساهل در اجتهادات و فتاوای فقیهان بهویژه دربارۀ نامسلمانان و زنان. دستهای دیگر از عوامل بیرونیاند: مانند شیوۀ تعامل فقیهان حنفی با حاکمان، پذیرش مسئولیتها، داشتن شاگردان برجسته و تأثیرگذار. علل گسترش فقه حنفی را در ماوراءالنهر بهویژه در عصر سامانیان چنین میتوان برشمرد: پیوند فقه حنفی با مرجئه[2]، ارتباط عالمان حنفی با حاکمان و تبلیغ فقه حنفی، آسانگیری و واقعگرایی فقه حنفی[3]، و وجود قضات حنفی در ماوراءالنهر (ضیایی & عزیزی, پاییز 1397، 34 و 45-54).
برخلاف آن، مذهب حنبلیه چندان گسترش نیافته و امروزه هم از کمترین پیروان نسبت به سه مذهب شافعی، مالکی و حنفی برخوردار است. این مسئله دارای دلایل متعددی است که ازجملۀ مهمترین آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد: تعصب شدید حنابله در برخورد با دیگر مذاهب و سختگیری در نشر مذهب خود در سدۀ چهارم (طنطاوی، 1408ه، ۲۰۷)، تأخر زمانی احمد بن حنبل بر سه پیشوای دیگر مذاهب فقهی (ابوحنیفه، مالک بن انس و شافعی)، متهم شدن حنبلیان به ناتوانی در فهم درست و عمیق نصوص و اتکا به فهم ظاهری، پدید آمدن خصومت میان آنها و فقیهان شافعی درباره برخی مسائل و فروع فقهی از یکسو و میان آنها و متکلمان درباره صفات باریتعالی از سوی دیگر، بینصیب بودن مذهب حنبلی از قدرتی حکومتی که آن را تأیید و ترویج کند (کَلوَذانی، 1421ه، 1/ 33 و 34). ابن خلدون دور بودن مذهب حنبلی از اجتهاد و اصالت دادن به احادیث را دلیل کمی پیروان آن دانسته است. ابو زهره با رد نظر ابن خلدون، امور سیاسی و اجتماعی و عدم حضور حنابله در مناصب قضا و افتاء را عامل مهمی در محدود ماندن آنها دانسته است (ابو زهره، بیتا، 407-409). به گفته ابن عقیل فقیهان حنبلی، برخلاف فقیهان حنفی و شافعی، پس از تحصیل علم به زهد و عبادت روی آورده و از پذیرش منصب قضا و دیگر امور شرعی خودداری میکردند و به همین سبب از مطالعه و تحقیق نیز فاصله میگرفتند. به نظر میرسد استقبال نکردن بیشتر حاکمان از این مذهب، خود معلول ظرفیت پایین فقه حنبلی در پاسخگویی به نیازهای جامعه و بهویژه برآوردن اهداف حکومتها بوده است؛ بنابراین تصلب این مذهب بر احادیث و ناتوانی آن در استنباط احکام شرعی، بهویژه در مسائل مستحدثه و موضوعات جدید، و ضعف عالمانش در ارائه تصویری قابلقبولتر از آن، از مهمترین علل کم اقبالی مردم و حاکمان به آن بوده است (ابن جوزی، 1368، ۶۷۲).
فقه شافعی: میانۀ فقه حنفی و مالکی
شافعیه، از مذاهب مشهور اسلام سنی، که پیروان آن مدعی تابعیت از احکام امام شافعی(204ه/820م) هستند(که ریشه در نیمه اول سده سوم هجری/نهم میلادی دارد (writers, 1986, 9/185). شافعی هنگامیکه اختلاف میان دو شیوه حجاز و عراق (حدیث و رأی) را دید بر آن شد تا موضع خود دراینباره را دقیقا مشخص کند و شیوهای خاص خویش برگزیند. گرایش فقهی او میانه گرایش اهل حدیث و اهل رأی است؛ زیرا وی گرایش ابوحنیفه را با گرایش مالک درآمیخت، یعنی از طرفی با اصول و مبانی ابوحنیفه تا حدی موافقت کرد و از طرف دیگر در بها دادن به حدیث با مالک همراه شد، تا آنجا که در عراق و خراسان به اهل حدیث شهره شد و مردم بغداد نام «یاور سنت» بر او نهادند. اصول و منابع استنباط شافعی دارای سمتگیری عملی و نظری توأم با یکدیگر است. او به مسائل فرضی اهمیتی نمیدهد و تنها از احکام امور واقعی که وجود خارجی دارند بحث و جستجو میکند و به همین دلیل در فقه او مسائل فرضی اندکی مییابیم. در گفتههای شافعی میان آرای قدیم و جدید او اختلاف بسیاری است و گاه در یک مسئله سه نظر ارائهشده است. همین اختلاف پویایی و حیات فقه شافعی را موجب شده و مجتهدان پس از او را در برابر آرای گوناگونی قرار داده تا هرکدام را مطابق شرایط و اوضاع، به پذیرش و اجرا سزاوارتر یافتند برگزینند (الشکعه، ۱۹۸۵، 126).
رهیافت نوین فقهی امام شافعی، برآیند وضع موجود زمانۀ او بود. در شرایطی که اهل حدیث بر مبنای منابع روایی و ناظر به عصر پیامبر(ص)، خلفای راشدین و دوران تابعان، مسائل فقهی را پاسخ میگفتند؛ و عقلگرایان با تکیۀ بیشازحد بر رأی فقیه و ناظر به آینده، فقه افتراضی را توسعه دادند، امام شافعی با بازنگری در مبانی و ساختار اجتهاد و تدوین قواعد اصول فقه، رابطۀ متون دینی با واقعیت را کشف نمود. هرچند که اعتقاد او به اینکه متون دینی در هر زمان و مکانی قابلیت تطبیق بر واقعیت موجود را دارا هستند، موردپذیرش طیفهای مختلفی از علما واقع نشد. اما کشف رابطۀ متن با واقعیت، نشان از توانمندیهای علمی وی داشت. تربیت و پرورش امام شافعی در مراکز گوناگون فرهنگی، به شکلگیری شخصیت چند بومی وی منجر شد. این تنوع، خود را در رهیافت فقهی او نشان داد. بهطورکلی، میتوان گفت که موارد زیر در شکلگیری شخصیت علمی امام شافعی و رشد و نبوغ او نقش بسزایی ایفا کردهاند: شاگردی در محضر استاد تمامعیار حرم مکی در فقه یعنی خالد بن مسلم زنگی؛ فراگرفتن فقه و حدیث از محضر امام مدینه، مالک ابن انس؛ آشنایی با محمد بن حسن شیبانی و استفاده از توانمندیهای علمی او؛ اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ـ علمی عصر شافعی (زرگری نژاد & یوسفی, پاییز 1389, 109 و 110).
گسترش جغرافیایی فقه شافعی
بومهای انتخابی امام شافعی(مدینه، مکه، بغداد و مصر)، کانونهای اصلی شافعیان بودند. از رهگذر رفتوآمدهای مداوم مردمان به شهرهای نامبرده بود که اندیشههای شافعی و مذهب شافعیه با سرعت به دورترین نقاط در شرق و غرب قلمرو جهان اسلام صادر شد (زرگری نژاد & یوسفی, پاییز 1389, 109 و 110). بدین ترتیب مذهب شافعی در نواحی مختلف دار الاسلام گسترش یافت. امام شافعی دارای شاگردانی بود که مذهب او را در بغداد-عراق، خراسان و مصر ترویج دادند و از این میان دو مکتب بزرگ خراسان و عراق از شهرت به سزایی برخوردارند (بکار، 1433، 43). اگرچه مراحل ابتدایی زندگی شافعی در حجاز و بغداد گذشت، اما اساساً در اواخر زندگی او، در فسطاط مصر، بود که آموزههای او موردپذیرش و استقبال قرار گرفت و شاگردان زیادی تربیت کرد که در شکوفایی آموزههای او نقشی مهم ایفا کردند (writers, 1986, 9/185).
درنتیجه تعصب و سختکوشی شافعیان مصر، این کشور بهاستثنای سعید(محلی در مصر که مالکی باقی ماند) مهد شافعیگری شد و بهسرعت به مرکز آن تبدیل شد. به دنبال آن سوریه هم خیلی زود این آموزه را دنبال کرد. تا زمان ملک الظاهر بیبرس که در سال 665ه/1228م چهار قاضی از چهار مذهب در مصر و سوریه نصب کرد، در این مناطق عملاً غلبه با شافعیگری بود( البته بهاستثنای دوره فاطمیان: 358-657ه/969-1171م). حتی زمانی که هر چهار نظام حقوقی در محافل علمی و رسمی از رسمیت برخوردار بودند، باز مذهب شافعی در مصر و سوریه از اهمیت و امتیازات خاصی برخوردار بود؛ اما بهطور مشخص این امتیازات را با ظهور امپراتوری عثمانی بهتدریج از دست داد که سریعاً مذهب حنفی را بهعنوان مذهب رسمی دولت اعلام کردند. در غرب مصر شافعیگری در تثبیت خود ناتوان بود و از سده چهارم هجری به بعد شافعیان کمی در اسپانیا و اندلس به چشم میخورند. اما بااینوجود شافعی گری به لحاظ حقوق شرعی (اصول فقه) در عمل به شیوههای گوناگون اثری چشمگیر بر مذهب مالکی در آفریقای شمالی و اندلس بهجا گذاشت. در محدوده حجاز، شامل مکه و مدینه، شافعی مذهبان از اکثریت قابلملاحظهای برخوردار بودند، حالآنکه یمن میان شافعیه و زیدیه تقسیمشده بود؛ و تنش میان نمایندگان این دو مذهب تا به امروز پابرجا بوده است (writers, 1986, 9/186). در عراق و بهویژه در بغداد، النمتی (Anmati) نقشی چشمگیر در ترویج مذهب شافعیه ایفا کرد (شیرازی، 1418/1997، 114). گسترش ادبیات راستین شافعی در بغداد، بدون شک در ماندگاری دیگر مذاهب در بغداد هم اثرگذار بود و بنابراین فضایی در بغداد پدید آورد که در بهترین حالت شافعی گری و دیگر فرق مذهبی در سایه این فضای رقابتی موفق به خلق برخی آثار بزرگ شدند و در بدترین حالت تعصب مذهبی حاصله از آن گاهی منجر به خشونت و وقایع ناگوار میشد (writers, 1986, 9/187). در خراسان، و بهویژه در مرو و نیشابور، شمار شافعیان چنان زیاد بود که به قولی نیمی از جمعیت این شهرها را شامل میشدند (سبکی، 1413، 326). اما به دنبال یک سری ناملایمات مذهبی-سیاسی در سده ششم هجری، حضور مذهب شافعی در خراسان به نفع مذهبی حنفی کمرنگ شد و مهاجرت علمای شافعی به غرب، بهویژه بهطرف سوریه، در این زمان قابلملاحظه است (writers, 1986, 9/187).
کانونهای اصلی شافعیگری
امروزه کانونهای اصلی فقه شافعی در دنیا عبارتاند از: جنوب شرق آسیا، بخشی از خاورمیانه در کشورهای ایران و عراق و سوریه و ترکیه(که عمدتاً مناطق کردنشین این کشورها را شامل میشود)، حوزۀ شرق و جنوب شرقی آفریقا و بخشی از مصر. فقه شافعی در مناطق دیگری از آسیا و آفریقا پیروانی دارد اما جاهایی که بتوان بهعنوان یک حوزۀ فقهی مشخص و قابلملاحظه از آنها یادکرد که اکثریت در آنجا با پیروان شافعی است، همان چند حوزهای است که در اینجا از آنها نامبرده شد. برای تبیین هرچه بهتر این موضوع در ادامه نقشۀ پراکندگی فقهی جهان اسلام آورده میشود.
همانطور که از نقشۀ پراکندگی فقهی جهان اسلام برمیآید، بیشتر حوزههایی که فقه شافعی در آنها غلبه دارد یک وجه مشترک دارند و آن ساحلی بودن و بهتبع آن تجاری بودن این مناطق است. تنها حوزهای که از این قاعده مستثنا است بخشی از آفریقا و حوزۀ فقهی شافعی در مناطق کُردنشین است. این مسئله حکایت از آن دارد که نحوۀ ترویج اسلام در این مناطق شباهتهای زیادی باهم دارد که شاید مهمترین آنها وجه تجاری گسترش اسلام در این مناطق باشد. در ادامه بهمنظور تبیین نحوۀ ترویج و گسترش اسلام در مناطق ساحلی و تجاری، به بررسی نحوۀ ورود و گسترش اسلام در اندونزی پرداخته خواهد شد؛ زیرا امروزه هم بیش از نود درصد مردم اندونزی و مالزی دارای مذهب شافعی هستند. یک وجه مشترک که میان بیشتر مناطق کُردنشین و اندونزی وجود دارد، عدم وحدت جغرافیایی است. همانطور که اندونزی دربردارندۀ جزایر زیادی است که برقراری ارتباط میان آنها در گذشته کاری دشوار بوده است، کوهستانی بودن مناطق کُردنشین هم برقراری ارتباط میان بخشهای مختلف را در گذشته بسیار سخت کرده و یکی از عوامل مهم عدم ایجاد یکپارچگی میان ساکنان و صاحبان قدرت در این مناطق در گذشته همین مسئله بوده است. بنابراین، بررسی و ریشهیابی علل گسترش اسلام در سرزمینهایی ازایندست از اهمیت بسزایی برخوردار است.
اسلام نهتنها در اندونزی بلکه در دیگر مناطق جنوب شرق آسیا مانند چین، نه بهوسیله انقلاب بلکه توسط تجاری که از راه خشکی و دریا با چین در ارتباط بودند و به شکل مسالمتآمیز وارد شد (wang, 2006, 1). در کل، چهار گروه عمده در ترویج اسلام در جنوب شرق آسیا نقشی مهم داشتند: بازرگانان، مبلغان، صوفیان و فقها. بهویژه پس از سقوط بغداد به دست مغولان، صوفیان و فقهای زیادی به این مناطق مهاجرت کرده و بهعنوان یکی از عناصر مهم در ترویج اسلام در این مناطق عمل کردند (آرنولد، 1358، 268). مهمترین عامل در گسترش اسلام در این مناطق، سادگی اصول و عقاید اسلام است که فارغ از هرگونه پیچیدگی اعتقادی کلامی است. فرد مسلمان خود میتواند بهسادگی و بدون نیاز بهواسطه با خداوند ارتباط برقرار کند. همچنین اصل برابری و مساوات موجود در اسلام هم در گرایش بومیان به اسلام بسیار مؤثر واقعشده است (بوازار، 1369، 228). افرادی هم که به دعوت و تبلیغ اسلام میپرداختند دارای اهداف سلطهجویانه و استثماری نبودند؛ زیرا اصولاً افرادی بودند که چندان وابسته به هیئتهای حاکمه نبودند: مانند صنف بازرگانان که در اسلام پذیری مردمان اندونزی سهم بسزایی داشتند. اسلام هیچگاه درصدد تحمیل خود بر بومیان دیگر ممالک نبوده است؛ زیرا هنگامیکه سرزمینی فتح میشد به مردمان آن در قبال پرداخت جزیه آزادی مذهبی داده میشد و اگر هم مسلمان میشدند از حقوقی برابر با دیگر مسلمانان برخوردار میگشتند. بنابراین انتشار اسلام مبتنی بر دعوت بود، نه تحمیل (الهیاری, کریمی, & بیطرفان, پاییز 1392, 11-13). عواملی که بر گسترش اسلام در مجمعالجزایر مؤثر بودهاند را میتوان در موارد زیر بهصورت خلاصه بیان کرد: 1- انعطافپذیری مبلغان مسلمان نسبت به ارزشها، آداب، رسوم و فرهنگ بومی تا جایی که در تضاد آشکار با مفاهیم، عقاید و فرهنگ اسلامی قرار نمیگرفت. 2- به علت پیوند مبلغان اولیۀ اسلام با فرهنگ بومی، در مراحل بعدی مبلغان جزو بومیان مسلمان بودند که با شوق و علاقه به تبلیغ دیانت اسلام پرداختند. 3- گسترش اسلام در این جزایر و منطقه به دلیل منافع استعماری دولت خاصی و یا بهوسیلۀ مراکز دینی در خاورمیانه صورت نگرفت. 4- تاجران و دریانوردان مسلمان که به این مناطق میرفتند دارای مقاصد استعمارگرانه نبودند و، در مقایسه با اروپاییان، با بومیان رفتاری عادلانه داشتند. 5- معمولاً در جریان اسلام آوردن جزایر مالایا، ابتدا توده مردم و سپس رؤسا و رهبران به اسلام ایمان میآوردند (موثقی، 1389، 333).
بنابراین، شواهد نشان از آن دارد که در سرزمینهای جزیرهای و صعبالعبور ترویج یک دین از راهی بهغیراز تسامح تقریباً امکانناپذیر است؛ زیرا فتح یکبارۀ چنین سرزمینهایی ممکن نیست. همین مسئلۀ ورود دین و مذهب جدید به یک منطقه از راه تسامح و تساهل موجب ریشه دوانیدن تدریجی این آیین (در اینجا فقه شافعی) در منطقۀ موردنظر و ماندگاری آن میشود.
عوامل ماندگاری مذهب شافعی در مناطق کُردنشین
همانطور که از شواهد تاریخی برمیآید، اسلام بهیکباره وارد مناطق کُردنشین نشد. درست است که بسیاری از این مناطق در همان سدۀ نخست اسلامی به انقیاد مسلمانان درآمدند اما روند مسلمان شدن کُردها، همانند دیگر جاها و مردمان دیگر مناطق، روندی تدریجی بود و اجباری در پذیرش دین اسلام برای مردم در کار نبود. آقای مهرنوس در کتاب «کردها و اسلام، ستیز یا سازش؟؟؟» با ارائۀ شواهد محکم تاریخی به اثبات این مسئله پرداخته است. وی در این راستا، علاوه بر مراجعه به منابع تاریخی و یافتن شواهد مبنی بر این مسئله، با نقلقولهایی از مورخان صاحبنظر درزمینۀ روند گسترش اسلام مانند گوستاو لوبون، برتولد اشپولر، دکتر رضا شعبانی، دکتر شیرین بیانی و سرتوماس آرنولد بر تدریجی و اختیاری بودن پذیرش دین اسلام از سوی مردم صحه میگذارد (مهرنوس، 1390، 300-310).
اسلام در کردستان دارای ویژگیهای خاصی بود، که برآمده از مواجهه تاریخی جامعۀ کُرد با آموزهها و آداب اسلامی و نیز دولتهای مسلمانی بود که هرکدام بر بخشهایی از کردستان فرمان میراندند. تنش میان درستدینی و ارتداد (که در هرجایی وجود دارد) از شاخصههای اسلام در کردستان است. اسلام در مراحل اولیۀ گسترش خود وارد مناطق کردنشین شد، و مراکز شهری اندک کُردنشین-همانند سیسر (Cizre)، اربیل و آمِد (دیاربکر)- خیلی زود در قالب فرهنگ و تمدن اسلامی درآمدند. اما بیشتر مناطق کُردنشین، به دلیل طبیعت کوهستانی آن، در حاشیۀ این فرهنگ و تمدن باقی ماند و روابط بینابینی با آموزههای اسلامی و درستدینی داشت. ازیکطرف، برخی مراکز تبلیغ اسلامی حتی در دورافتادهترین مناطق دایر شد. اما، از طرف دیگر، در چنین محیط جغرافیایی بود که فرقههای مذهبی ارتداد توانستند برای مدتها به حیات خود ادامه دهند و اینکه افراد و گروههایی به دلایل سیاسی و مذهبی در جستجوی پناهگاه بودند (و، همانند دیگر جاها، نارضایتی سیاسی و ارتداد مذهبی دائماً در جریان بود) (Bruinessen, 1999, 14 ).
به لحاظ سیاسی، در جائیکه از حمایت حاکمان و سلسلههای مختلف از مکاتب فقهی گوناگون صحبت میشود یک نکتۀ قابلملاحظه در مورد مناطق کُردنشین وجود دارد و آن عدم دسترسی (آسان) فاتحان به این مناطق است. برای نمونه، حضور گستردۀ سیاسی و اجتماعی ترکان در ایران و ترویج مذهب حنفی توسط آنان تا آناتولی و آسیای صغیر قابلتوجه است. ترکان در منطقۀ آذربایجان و بعداً در آسیای صغیر(ترکیۀ امروزی) توانستند، علاوه بر بافت مذهبی، بافت اجتماعی را هم بهشدت تحت تأثیر قرار دهند و موجب تغییر سیمای اجتماعی و مذهبی این مناطق شوند (بارتولد، 1376، 44). اما در امان ماندن مناطق کُردنشین از این تحولات نشاندهندۀ فتح ناپذیری این مناطق برای مهاجمان و فاتحان است (پرگاری & تفسیری, بهار 1393, 40) و جغرافیای خاص و صعبالعبور آن(کوهستانی) در گسترۀ تاریخ بهعنوان یک محافظ برای ساکنان آن عمل میکرد (برویینسن، 1383، 24). البته نزدیکی مناطق کُردنشین به مرکز سیاسی جهان اسلام در سدههای نخستین هم بهعنوان عاملی جهت برقراری نوعی ثبات مذهبی و سیاسی عمل میکرد و موجب میشد که صاحبان قدرت در حضور خلافت عباسی چندان به این مناطق چشم نداشته باشند. این عوامل هم به برقراری ثبات مذهبی، و بهتبع آن مذهب شافعی، در مناطق کُردنشین کمک میکرد.
روحیات سختگیرانۀ کُردها هم درزمینۀ ماندگاری مذهب شافعی در میان آنان بیتأثیر نبوده است. برویینسن بهدرستی به این مسئله اشاره میکند. وی معتقد است که کردستان بهطور متناقضی همزمان هم مرکز مذهب راستین سنی بود (فقه شافعی در مقایسه با فقه حنفی- که از سوی ترکها و اعراب پیرامون موردپذیرش قرار گرفت- بیشتر پایبند آداب بود و از انعطاف کمتری نسبت به آن برخوردار بود)، و هم منزلگاه برخی از سرسختترین گروههای ارتدادی خاورمیانه بود. مذاهب یزیدی یا ایزدی و اهل حق به ترتیب در کردستان مرکزی و جنوبی ظهور یافتند. مذهب اهل حق اگرچه در میان دیگر گروههای قومی ایران مورد استقبال زیادی قرار گرفت، اما تنها در کردستان بود که در برابر اسلامیزه شدن بیشترین مقاومت کرد. همینطور، در میان علویان نیز گروههای کُرد در مقایسه با گروههای ترک از مقاومت بیشتری در مقابل راست آیینی اسلامی برخوردارند. این تناقض بازتابندۀ وجود دو نوع روحیۀ (تعصب) ناسازگار در میان کُردها است. یکی اینکه کُردها سنّیهای ثابتقدم و بسیار متعصبی هستند و دیگر اینکه کُردها در کل بهشدت در برابر اسلام مقاومت میکنند. این روحیات در میان همۀ طبقات مختلف مردم کُرد؛ یعنی طبقات شهری و چادرنشین یا روستایی، دیده میشود (Bruinessen, 1999, 15 ). این گزارش نشان میدهد که کُردها دارای روحیات متعصبانهای بودند که آنها را وادار میکرد تا به عقاید خود (هر اعتقادی) سخت پایبند باشند و در دفاع از آن پافشاری کنند.
تصوف: حلقۀ پیوند شافعیگری و کُردها
مذهب شافعی در طی تاریخ طولانی خود، در کل هم در کلام مناسبات خوبی با آیین اشعری داشت و هم در خصوص تصوف با اتخاذ روشی میانه موضع خوبی داشت. محققینی از قبیل ابوالقاسم قشیری (465ه/1072م: از خراسانیان مشهور)، که فقه شافعی و الهیات اشعری و تصوف را با هم ترکیب کرد، در میان شافعیان کم نیستند؛ ابو حامد غزالی، اگرچه نه کار مهم و نه علاقهای وافر به تصوف داشت، بزرگترین نماینده این طرز تفکر بود. در خصوص صوفیسم، بهعنوان تلاشی در جهت فهم حقیقت شرع و باطن اعمال (فقه باطن الشریعه)، مذهب شافعی مشکل خاصی با صوفیگری ندارد. از مهمترین صوفیان شافعی مذهب (یا حداقل آنهایی که مدعیات شافعیگری دارند) عبارتاند از: حارث بن اسد المحاسبی (243ه/857م) که بر طبق نظر چند نفر از نویسندگان از دوستان شافعی بوده است؛ و ابوالقاسم بن جنید (297ه/910م)، اگرچه قشیری او را بیشتر پیرو مذهب ابوثور میداند و...(391ه/1001م) (writers, 1986, 9/ 188,189)
یکی از نخستین معلمان کُرد که شهرت و آوازۀ فرا منطقهای و بینالمللی پیدا کرد صوفی عمار بن یاسر بدلیسی(وفات 600 ه/ 1200م) بود، کسی که معلم اصلی شیخ نجمالدین کبرا بنیانگذار طریقت صوفیۀ کبرویه بود. عمار بخشی از شبکۀ تصوفی بود که شامل بغداد، قاهره و شهرهای ایران بود اما حیات و حلقۀ درس او تماما در بدلیس بود (Meier, 1957, 19-23 ). بسیاری از کُردها بر این باورند که عبدالقادر گیلانی مشهور (وفات 561ه/ 1166م)، که طریقت صوفیۀ قادریه نام خود را از او گرفته است، نیز کُرد بود، و برخاسته از گیلان در شمال ایران نبود (همانطور که شایع است) بلکه اهل منطقهای به همین نام در جنوب کردستان، در غرب کرمانشاه، بود. اما وی بیشتر فعالیتهای خود را در بغداد انجام داد و ظاهرا هیچیک از همعصرانش او را کُرد بهحساب نمیآوردند. بااینوجود، دلایل مشخصی در مورد کُرد بودن او وجود دارد: استادِ استادِ عبدالقادر شخصی به نام علی حکاری (متوفی 486ه/ 1093م) از حکاری در کردستان مرکزی (کردستان عراق) بود (روحانی، 1364، 1/ 31)، و یک خانوادۀ بانفوذ از علما و شیوخ کُرد ادعا میکنند از نسل عبدالقادر بوده و بعداً در شمدینان در نزدیکی حکاری سکنی گزیدند. طریقت قادریه پیروان زیادی در کردستان داردBruinessen, 1999, 16) ).
نمونۀ شیخ عدی بن مسافر(وفات 557ه/ 1162م) هم از اهمیت خاصی برخوردار است؛ زیرا او در پی برقراری پیوند میان درستدینی و ارتداد بود. عدی در لبنان متولد شد و در بغداد تحصیل کرد، جائیکه با عبدالقادر گیلانی ارتباط پیدا کرد. او سپس به روستای «لالیش» (Lalish) در کردستان مرکزی رفت، جائیکه صوفیان گرد او جمع شدند. از نوشتههای او پیداست که وی یک مسلمان سنّی معتقد بوده است. اما بهتدریج معبد او به زیارتگاه اصلی ایزدیان تبدیل شد Bruinessen, 1999, 17) ). شیخ عدی تنها نمونۀ ازایندست نیست. معبدی که از احترام بیشتری در نزد اهل حق برخوردار است آرامگاه بابا یادگار در روستای «Sarane» در کوههای دالاهو در غرب کرمانشاه است. بر اساس اسطورههای اهل حق، یادگار فرزند معنوی و جانشین سلطان اسحاق، مؤسس این مذهب و کسی که خود را تجسم خدا میدانست، بود. اما برخی اشارات وجود دارد که بابا یادگار در طول حیات خود بهعنوان یک شیخ صوفی شهرت داشت (Mokri, 1970, 303 and 330) همینطور در مورد سلطان اسحاق، افسانههای اهل حق او را فرزند سید عیسی نامی میدانند، که به همراه برادرش موسی از همدان به منطقۀ اورامان آمدند و در آنجا سکنی گزیدند. نکتۀ جالبتوجه اینکه خانوادۀ برزنجی، بانفوذترین خانوادۀ شیوخ و علمای سنّی در کردستان جنوبی، شجرۀ خود را به این عیسی میرسانند (توکلی، 1354، 133-157). بنابراین آیینهای ایزدی و اهل حق هر دو در جامعهای ظهور یافتند که صوفیانی معتقد در میان مردمی زندگی میکردند که دارای آداب و باورهای غیراسلامی (عمدتاً ایرانی) بودند. این اجتماعات صوفیانه احتمالاً دارای اثرات اسلامی خاصی بر محیط پیرامون خود بودهاند اما در نسلهای بعدی، با تکوین مذاهب محلی جدید، خود را هرچه بیشتر با آنها تطبیق میدادندBruinessen, 1999, 18) ).
در اوایل سدۀ شانزدهم میلادی بیشتر مناطق کُردنشین، به دنبال دورهای از آشفتگی و دستبهدست شدن قدرت میان قراقویونلو و آق قویونلو و در آخر صوفیه، به زیر سلطۀ امپراتوری عثمانی درآمد. در نبردی که میان امپراتوری عثمانی (سنّی مذهب) به رهبری سلطان سلیم اول و قزلباشها(پیروان شیخ«شاه» اسماعیل) اتفاق افتاد، بیشتر حکام امارتهای محلی کُردنشین به انقیاد عثمانی گردن نهادند. آنها، بهمنظور به دست آوردن خودمختاری و آزادی عمل بیشتر، تابعیت رسمی سلطان عثمانی را پذیرفتند و به جنبش نظامی علیه قزلباشها پیوستند (برویینسن، 1383، 190-200). وقایعنگاران عثمانی متفقالقولاند که کُردها به عثمانی پیوستند؛ زیرا آنها مسلمانان سنّی ثابتقدم بودند و بنابراین دشمنی شدیدی با صفویان داشتند. البته برویینسن بر این باور است که در این ادعا بسیار بزرگنمایی شده استBruinessen, 1999, 19) ). همانطور که در مبحث شافعیگری اشاره شد مذهب شافعی در پی برقراری پیوند میان صوفیگری و دیانت و یا شریعت و طریقت بود، یا حداقل راهکارهایی برای این مسئله ارائه کرد، تا بدین شیوه تصوف هم بتواند به تدوین مبانی فقهی خود بپردازد. ازاینرو پیوند شافعیگری و تصوف از یکسو، و کُرد و تصوف از سوی دیگر، موجبات استحکام هرچه بیشتر پیوند میان کُردها و فقه شافعی را فراهم میکرد. همانطور که در مورد عمار بن یاسر بدلیسی بهعنوان بخشی از حلقۀ بزرگ تصوف سدۀ هفتم اتفاق افتاد و او را بهعنوان نخستین معلم مشهور کُرد مطرح کرد.
نتیجه
عدم حمایت یک سلسلۀ حکومتی خاص از مذهب شافعی در مناطق کُردنشین دلالت بر این مسئله دارد که آنچه موجب پیوند فقه شافعی و مردم کُرد شد چیزی غیر از سیاست و حمایت حاکمان بود. به نظر میرسد که بعد از پیدایی فرق مذهبی چهارگانه در جهان اسلام و زمانی که فرقههای حنفی، مالکی و حنبلی در بغداد بهعنوان مرکز خلافت اسلامی در رقابت با یکدیگر بودند، فقه شافعی در زادگاه امام شافعی (غزه) و مناطق پیرامون آن در حال ریشه دوانیدن بود و بدین ترتیب توانست بهدوراز هیاهوی مذهبی موجود در بغداد پایههای خود را در این مناطق مستحکم کند. از آنجائی که شافعیان چندان به دنبال دستیابی به قدرت نبودند، لذا این مسئله میتوانست همانند شمشیری دو لبه برای آنها عمل کند. از یکسو، عدم دخالت فقهای شافعی در معادلات سیاسی مرکز جهان اسلام میتوانست بهعنوان مانعی در راه گسترش این فقه عمل کند، همانطور که گذشت. از سوی دیگر، همین انزوای سیاسی میتوانست بستری آرام را برای فعالیت شافعیان در راستای تدوین و تکوین آموزههای خود مهیا کند و بدین ترتیب حضور خود را در مناطقی که بودند، و ازجمله مناطق کُردنشین، تثبیت کنند. عاملی دیگر که به تثبیت فقه شافعی در مناطق کُردنشین کمک کرد، جغرافیای کوهستانی و صعبالعبور این مناطق بود. عدم برخورداری فقه شافعی از حمایت نظامی و سیاسی در مقاطعی کار دست آن داد. با شکلگیری امپراتوری شیعهمذهب صفوی از یکسو و عثمانی حنفی مذهب از سوی دیگر، کار برای فقه شافعی سخت شد و این دو دولت هرکدام در راستای ترویج مکتب فقهی خود گسترۀ جغرافیایی فقه شافعی را در تنگنا قراردادند. نمونۀ بارز آن زمانی است که شاه اسماعیل صفوی شیعیمذهب در تبریز خطبه خواند، درحالیکه اکثر مردم این شهر پیرو فقه شافعی بودند. به دنبال این خطبه بسیاری از مردم تبریز بهاجبار تغییر مذهب دادند، بسیاری گریختند و بسیاری هم کشته شدند. بهجرئت میتوان گفت که در این مرحله جغرافیای کوهستانی مناطق کُردنشین به کمک کُردها آمد و مانع از دسترسی آسان به آن و درنتیجه تغییر مذهب اجباری ساکنان آن شد.
توجه به دو موج گستردۀ تغییر مذهب در پیرامون مناطق کُردنشین، بهدرستی گویای اهمیت این مسئله است. از یکسو، زمانی که دولت شیعهمذهب صفوی در ایران بر سر کار آمد تمام توان خود را برای شیعی کردن تمامی نقاط ایران به کار گرفت. اما نتوانست در مناطق کُردنشین و همینطور دیگر مناطق دارای بافت جغرافیایی مشابه (کوهستانی) توفیقی در این زمینه حاصل کند. همینطور ترکان عثمانی که دارای مذهب سنی و پیرو فقه حنفی بودند در نفوذ مذهبی به مناطق کُردنشین توفیقی حاصل نکردند و امروزه هم این مسئله بهدرستی نمود پیداکرده است. بهطوریکه باوجوداینکه دین غالب کشور ترکیۀ امروزی اسلام حنفی است، اما بیشتر کُردهای این کشور همچنان پیرو فقه شافعی هستند. قرار گرفتن این مناطق در مرز میان دولتهای ایرانی و آسیای صغیر هم موجب میشد که همواره قدرتهای منطقه تسلط چندانی بر این مناطق و بهویژه بخشهای مرکزی آن نداشته باشند. بنابراین، در این مرحله و حتی در دورۀ ترکمانان سلجوقی و حملۀ مغول به ایران هم موقعیت استراتژیک مناطق کُردنشین به کمک آنها آمد و مانع از تغییر مذهب اجباری ساکنان این مناطق شد. اگرچه جنگهای زیادی هم در بخشهایی از این مناطق صورت گرفته است، اما تحولات سیاسی این مناطق گذرا بوده و ماندگاری دیگر مناطق را نداشتهاند.
[1] « زعفرانیان» مانند« نجاریان» فرقهاى ایرانى بودند که زیر فشار مذهب سنى حاکم، کم کم از- اندیشههاى گنوسیستى پدران خود دور شده و به صورت نیم سنى و نیم معتزلى زندگى مىکردند.
[2] کمابیش همه پژوهشگران در زمینه «عوامل گسترش فقه حنفی در ماوراءالنهر، به تأثیرگذاری ارتباط ابوحنیفه با مرجئه و اشتراک دیدگاههای کلامی او با مرجئه در پیشرفت فقه حنفی در این بلاد باور دارند (مادلونگ، 1377، 44؛ مودودی، 1405ه، 289 و 290). همانندیهای کلی دیدگاه مرجئه با ابوحنیفه در تعریف ایمان، زیادت و نقصانناپذیری آن و تعریف ابوحنیفه دربارۀ مرتکب گناه کبیره، که او را بهرغم گروههایی همچون خوارج و معتزله از دایرۀ اسلام بیرون نمیدانستند، موجب گرایش تازه مسلمانان تُرک، به فقه حنفی در دورۀ حاکمیت امویان و پس از آنان شد (ضیایی و عزیزی، 1391، 52-54).
[3] آسانگیری فقه حنفی، از دیدگاه امام ابوحنیفه دربارۀ جدا دانستن ایمان قلبی از فعل مسلمان سرچشمه میگیرد. این اصل در گسترش این مذهب بهویژه میان نومسلمانان ماوراءالنهر بسیار مؤثر بود. بهویژه این اعتقاد امام ابوحنیفه که « اگر تازهمسلمانان قلمرو کفر قرآن ندانند یا از فرائض دینی بیخبر باشند، به صرف ادای شهادت مؤمنند»، برای ساکنان تازهمسلمان ماوراءالنهر بشارت مهمی بود که بر میل ایشان به فقه حنفی افزود (ضیایی و عزیزی، 1391، 52-54). جواز سپردن منصب قضا به زنان و نامسلمانان در برخی از حالات، جواز قصاص مسلمان بر اثر قتل کافر، تسهیل در پذیرش شهادت زنان و کفار و...، زمینه را برای پذیرفته شدن فقه حنفی نزد گروههای مختلف مردم ماوراءالنهر فراهم میآورد (همان، 52-54).
مراجع
فهرست منابع
ابن ابی یعلی. (1419/1999). طبقات الحنابله. ریاض: عبدالرحمان بن سلیمان عثیمین.
ابن جوزی, ع. (1368). تلبیس ابلیس، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو. تهران: نشر دانشگاهی.
ابو زهره, م. (بیتا). تاریخ المذاهب الاسلامیه، ج2: فی تاریخ المذاهب الفقهیه. قاهره: دارالفکر العربی.
ابوزهره, م. (بیتا). ابن حنبل: حیاته و عصره، آرائه و فقهه. قاهره: دارالفکر العربی.
اشپولر, ب. (1377). تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمه جواد فلاطوری. تهران: علمی و فرهنگی.